رصــدخــانــه

فرهنگی، اجتماعی، هنری و آموزشی

رصــدخــانــه

فرهنگی، اجتماعی، هنری و آموزشی

رصــدخــانــه
بایگانی

ضرب المثل های ایرانی ـ بخش دوم

سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۶ ق.ظ

آ - الف - ب - پ - ت - ث - ج - چ - ح - خ - د - ذ - ر - ز - ژ - س - ش - ص - ض - ط - ظ - ع - غ - ف - ق - ک - گ - ل - م - ن - و - ه - ی

آ

«آب از دستش نمی‌چکه.»

«آب از سرچشمه گل‌آلوده.»

«آب از آب تکان نمی‌خوره.»

«آب از سرش گذشته.»

«آب از آب تکان نخورد.»

«آب پاکی را روی دستش ریخت.»

«آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم.»

«آب را گل‌آلود می‌کنه که ماهی بگیره.»

«آب را باید از سرچشمه بست.»

«آب زیر پوستش افتاده.»

«آب که یه جا بمونه، می‌گنده.»

«آبکش رو نگاه کن که به کفگیر می‌گه تو سه سوراخ داری.»

«آب که از سر گذشت، چه یک ذرع چه صد ذرع ـ چه یک نی چه صد نی.»

«آب که از سر گذشت، چه یک وجب چه صد وجب.»

«آب که سر بالا می‌ره، قورباغه ابوعطا می‌خونه.»

«آب نمی‌بینه و گرنه شناگر قابلیه.»

«آبی از او گرم نمی‌شه.»

«آتش که گرفت، خشک و تر می‌سوزد.»

«آخر شاه منشی، کاه‌کشی است.»

«آدم، آ هست و دم.»

«آدم از کوچکی بزرگ می‌شود.»

«آدم به‌کیسه‌اش نگاه می‌کند.»

«آدم پول پیدا می‌کند، پول، آدم را پیدا نمی‌کند.»

«آدم تنبل، عقل چهل وزیر داره.»

«آدم خودش بمیرد هوادارش نمیرد.»

«آدم خوش معامله، شریک مال مردمه.»

«آدم دانا به نیشتر نزند مشت»

«آدم دست پاچه، کار را دوبار می‌کنه.»

«آدم زنده، زندگی می‌خواد.»

«آدم زنده وکیل وصی نمی‌خواد.»

«آدم گدا، اینهمه ادا؟»

«آدم گرسنه، خواب نان سنگک می‌بینه.»

«آدم گرسنه، یاد پلوی عروسیش می‌افته.»

«آدم ناشی، سرنا را از سر گشادش می‌زنه.»

آردها مونو بیختیم، الک‌ها مونو آویختیم.» (آرد خود را بیختیم، آردبیز را آویختیم). »

«آرزو بر جوانان عیب نیست.»

«آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» حافظ»

«آستین نو، پلو بخور»

«آسوده کسی که خر نداره// از کاه و جوش خبر نداره.»

«آسیاب به نوبت.»

«آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه.»

آشپز که دوتا شد، آش یا شوره یا بی‌نمک.» (آشپز که دوتا شد ،آش یا شور می‌شه یا بی‌نمک)»

«آش با جاش.»

«آش نخورده و دهن سوخته.»

«آش اینجا لواش اینجا کجا برم به از اینجا.»

«آش کشک خاله اته؛ بخوری پاته، نخوری پاته.»

«آفتابه خرج لحیمه.»

«آفتابه لگن هفت دست، ولی شام و ناهار هیچی.»

«آفتابه و لولهنگ هر دو یک کار می‌کنند، اما قیمتشان موقع گرو گذاشتن معلوم می‌شه.»

«آمدم ثواب کنم، کباب شدم.»

«آمد زیر ابروشو برداره، چشمش را کور کرد.»

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» شهریار

آنان که غنی‌ترند، محتاج‌ترند.» ~ سعدی

«آن‌چه دلم خواست نه آن شد// آنچه خدا خواست همان شد.»

«آن‌را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟»

«آن‌قدر بارکن که بکِشد، نه آن‌قدر که بکُشد»

«آن‌قدر بایست، تا علف زیر پات سبز بشه.»

«آن‌قدر سمن هست، که یاسمن توش گمه.»

«آن‌قدر مار خورده که افعی شده.»

«آن‌ ممه را لولو برد.»

«آن‌وقت که جیک‌جیک مستانت بود، یاد زمستانت نبود؟»

 

یکی می‌گفت اشتر را که هی// از کجا می‌آیی ای فرخنده‌پی

گفت: از حمام گرم کوی تو   // گفت: خود پیداست از زانوی تو

 

«آواز دهل شنیدن از دور خوشه.»

آه نداشت که با ناله سودا کند.» »

الف

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار اند// تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری» سعدی

«اجاره نشین خوش نشینه.»

«ارث خرس به کفتار میرسه.»

«ارزان خری، انبان خری.»

«از آب کره می‌گیره.»

«از آب گذشته‌است.»

«از آب گل آلود ماهی می‌گیره.»

«از اسب افتاده‌ایم، اما از اصل نیفتاده‌ایم.»

«از اونجا مونده، از اینجا رونده.»

«از اون نترس که‌های و هوی داره، از اون بترس که سر به تو داره.»

«از این امامزاده کسی معجزه نمی‌بینه.» یا «این امامزاده کور میکنه ولی شفا نمی‌ده.»

«از این دم بریده هر چی بگی برمیاد.»

«از این ستون به آن ستون فرجه.»

«از بی‌کفنی زنده‌ایم.»

از تنگی چشم پیل معلومم شد * کآنان که غنی‌ترند محتاج‌ترند.» ~ سعدی

«از تو حرکت، از خدا برکت.»

«از حق تا ناحق چهار انگشت فاصله‌است.»

«از خر افتاده، خرما پیدا کرده.»

«از خرس موئی کندن، غنیمته.»

«از خر می‌پرسی چهارشنبه کیه؟»

«از خودت گذشته، خدا عقلی به بچه‌هات بده.»

«از درد لاعلاجی به خر میگه خانمباجی.»

«از دور دل و می‌بره، از جلو زهره رو.»

«از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه.»

«از سوراخ سوزن رد می شه، از در دروازه رد نمی شه.»

«از شما عباسی، از ما رقاصی.»

از کوزه همان برون تراود که در اوست.» ((گر دایره کوزه ز گوهر سازند))

«از کیسه خلیفه می‌بخشه.»

«از گدا چه یک نان بگیرند و چه بدهند.»

«از گیر دزد در آمده، گیر رمال افتاد.»

«از ماست که بر ماست.»

«از مال پس است و از جان عاصی.»

«از مردی تا نامردی یک قدم است.»

«از من بدر، به جوال کاه.»

«از نخورده بگیر، بده به خورده.»

«از نو کیسه قرض مکن، قرض کردی خرج نکن.»

«از هر چه بدم اومد، سرم اومد.»

«از هول هلیم افتاد توی دیگ.»

«از یک گل بهار نمی‌شه.»

«از این گوش می‌گیره، از آن گوش در می‌کنه.»

«اسباب خونه به صاحبخونه میره.»

«اسب پیش‌کشی‌رو، دندوناشو نمی‌شمرند.»

اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر// رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون شود» میرزا حبیب روحی

(اسب و خر را که یک جا ببندند، اگر هم‌بو نشند همخو می‌شند).

اسب تازی شده مجروح به‌زیر پالان// طوق زرین همه در گردن خر می‌بینم» حافظ

«اسب ترکمنی است، هم از توبره می‌خوره هم ازآخور.»

«اسب دونده جو خود را زیاد می‌کنه.»

«اسب را گم کرده، پی نعلش می‌گرده.»

اسب لاغر میان به کار آید// روز میدان نه گاو پرواری» سعدی

«اسب‌ها را نعل می‌کردند، کک هم پایش را بلند کرد.»

«استاد علم!- این رنگ به‌علم نبود.» (اوسا علم! این یکی رو بکش قلم)

«استخری که آب نداره، این همه قورباغه می‌خواد چه‌کار؟»

«استخوان لای زخم گذاشتن.»

«اصل کار بر و روست، کچلی زیر موست.»

«افاده‌ها طبق طبق سگ‌ها به دورش وق وق.»

افتادگی آموز اگر طالب فیضی// هرگز نخورد آب زمینی که بلند است» پوریای ولی

«اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد.»

«اگر بیل‌زنی، باغچه خودت را بیل بزن.»

«اگر برای من آب نداره، برای تو که نان داره.»

«اگر چاه آب ندارد، برای مقنی نان دارد.»

«اگه باباشو ندیده بود، ادعای پادشاهی می‌کرد.»

«اگر بپوشی رختی، بنشینی به تختی، تازه می‌بینمت بچشم آن وختی.»

اگر برکه‌ای پر کنند از گلاب// سگی در وی افتاد کند منجلاب» سعدی

«اگه پشیمونی شاخ بود، فلانی شاخش به آسمان می‌رسید.»

«اگر تو مرا عاق کنی، منهم ترا عوق می‌کنم.»

«اگر خدا بخواهد، از نر هم می‌دهد.»

«اگه خاله‌ام ریش داشت، آقا دائیم بود.»

«اگه خیر داشت، اسمشو می‌گذاشتند خیرالله.»

«اگر دانی که نان دادن ثواب است// تو خود می‌خور که بغدادت خرابست.»

«اگه دعای بچه‌ها اثر داشت، یک معلم زنده نمی‌موند.»

«اگه زاغی کنی، زیقی کنی، می‌خورمت.»

«اگه زری بپوشی، اگر اطلس بپوشی، همون کنگر فروشی.»

«اگر علی ساربان است، می‌داند شتر را کجا بخواباند.»

«اگه لالائی بلدی، چرا خوابت نمی‌بره.»

«اگه مردی، سر این دسته هونگ (هاون) و بشکن.»

«اگه بگه ماست سفیده، من می‌گم سیاهه.»

«اگه مهمون یکی باشه، صاحبخونه براش گاو می‌کشه.»

«اگه نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم.»

«اگه نی زنی چرا بابات از حصبه مرد.»

«اگه هفت تا دختر کور داشته باشه، یک‌ساعته شوهر میده.»

«اگه همه گفتند نون و پنیر، تو سرت را بگذار زمین و بمیر.»

«امان از خانه‌داری، یکی میخری دو تا نداری.»

«امان از دوغ لیلی، ماستش کم بود آبش خیلی.»

«اندک اندک جمع گردد وانگهی دریا شود» سعدی

«انگور خوب، نصیب شغال میشه.»

«اولاد، بادام است اولاد اولاد، مغز بادام.»

«اول بچش، بعد بگو بی‌نمکه.»

«اول برادریتو ثابت کن، بعد ادعای ارث و میراث کن.»

«اول بقالی و ماست ترش‌فروشی.»

«اول جلو خونه خودت جارو کن بعد خونه همسایه.»

«اول پیاله و بد مستی.»

«اول، چاه را بکن، بعد منار را بدزد.»

«این بو که میاید بوی کباب نیست بلکه خر داغ می‌کنند.»

(اینجا گوشت کباب نمی‌کنند بلکه خر داغ می‌کنند.) (از دور بوی کباب میاد، از نزدیک خر داغ می‌کنند.)

«این تو بمیری، از آن تو بمیری‌ها نیست.»

«این حرفها برای فاطی تنبون نمیشه.»

«این دغل دوستان که می‌بینی// مگسانند گرد شیرینی.»

«این قافله تا به حشر لنگ است.»

«اینکه برای من آوردی، ببر برای خاله‌ات.»

«اینو که زائیدی بزرگ کن.»

«این هفت‌صد دینار، غیر از آن چارده‌شاهی است.»

«این‌همه چریدی دنبه‌ات کو؟»

«این‌همه خر هست و ما پیاده میریم.»

ب

«با اون زبون خوشت، با پول زیادت، یا با راه نزدیکت.»

«با این ریش می‌خواهی بری تجریش؟»

«با پا راه بری کفش پاره می‌شه، با سر کلاه.»

«با خوردن سیر شدی با لیسیدن نمی‌شی.»

«باد آورده را باد می‌برد.»

«با دست پس می‌زنه، با پا پیش می‌کشه.»

«بادنجان بم آفت ندارد.»

«بادمجان دور قاب چین.»

«بارون آمد، ترک‌ها به‌هم رفت.»

«بار کج به منزل نمی‌رسد.»

«با رمال شاعر است، با شاعر رمال، با هر دو هیچکدام با هیچکدام هر دو.»

«بازی اشکنک داره، سر شکستنک داره.»

«بازی بازی، با ریش بابا هم بازی.»

«با سیلی صورت خودشو سرخ نگه میداره.»

«با کدخدا بساز، ده را بچاپ.»

«با گرگ دنبه می‌خوره، با چوپان گریه می‌کنه.»

«بالا بالاها جاش نیست، پائین پائین‌ها راش نیست.»

«بالاتو دیدیم، پائینتم دیدیم.»

«با مردم زمانه سلامی و والسلام.»

«با نردبان به آسمون نمی‌شه رفت.»

«با همین پرو پاچین، میخواهی بری چین و ماچین؟"

«باید گذاشت در کوزه آبش را خورد.»

«با یکدست دو هندوانه نمی‌شود برداشت.»

«با یک گل بهار نمی‌شه.»

«ببینیم و تعریف کنیم.»

«بچه سر پیری زنگوله پای تابوته.»

«بخور و بخواب کار منه، خدا نگهدار منه.»

بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد// یا طاق فرود آید، یا قبله کج آید.»

«بدهکار رو که رو بدی طلبکار می‌شه.»

«برادران جنگ کنند، ابلهان باور کنند.»

«برادر پشت، برادرزاده هم پشت؛ خواهرزاده را با زر بخر با سنگ بکش»

«برادری بجا، بزغاله یکی هفت‌صنار.»

«برای شکار بچه‌ببر به مغاک ببر باید رفت.»

«بر آن کدخدا زار باید گریست که دخلش بود نوزده خرج بیست»

«برای کسی بمیر که برات تب کنه.»

«برای همه مادره، برای ما زن‌بابا.»

«برای یک بی‌نماز، در مسجدو نمی‌بندند.»

«برای یه دستمال قیصریه رو آتیش میزنه.»

«بر عکس نهند نام زنگی کافور.»

«برو کشک‌تو بساب.»

«برو هندوستان مادیون خوب پیدا کن کره شو بستون.»

«بزک نمیر بهار میاد// کنبزه با خیار میاد.»

«بز گر از سر چشمه آب می‌خوره.»

«بعد از چهل سال گدایی، شب جمعه را گم کرده.»

«بگو نبین، چشممو هم می‌گذارم، بگو نشنو در گوشمو می‌گیرم، اما اگر بگی نفهمم، نمی‌تونم.»

«بگیر و ببند بده دست پهلوون.»

«بلبل هفت تا بچه میزاره، شیش تاش سیسکه، یکیش بلبل.»

«بمیر و بدم.»

«بنگر که چه می‌گوید، منگر که، که می‌گوید!»

«بوجار لنجونه از هر طرف باد بیاد، بادش میده.»

«به اشتهای مردم نمی‌شود نان خورد.»

«به بهلول گفتند ریش تو بهتره یا دم سگ؟ گفت: اگر از پل جستم ریش من و گرنه دم سگ.»

«به جای شمع کافوری چراغ نفت می‌سوزد.»

«بهر خران چه کاه برند چه زعفران»

«به درویشه گفتند بساطتو جمع کن، دستشو گذاشت در دهنش.»

«به دعای گربه کوره بارون نمیاد.»

«به روباهه گفتند: شاهدت کیه؟ گفت: دمبم.»

«به ‌زبون خوش مار از سوراخ در میاد.»

«به شتر گفتند غمزه کن زد پالیز را ویران کرد»

«به شترمرغ گفتند: بار ببر، گفت: مرغم، گفتند: بپر، گفت: شترم.»

«به شتره گفتند: راه رفتنت کجه، گفت: چی چیم راسته؟»

«به عمل کار برآید به سخن‌دانی نیست» سعدی

«به قاطر گفتند: بابات کیه؟ گفت: آقادائیم اسبه.»

«به کچله گفتند: چرا زلف نمیزاری؟ گفت: من از این قرتی‌گری‌ها خوشم نمیاد.»

«به کک بنده که رقاص خداست.»

«به کیشی آمدند به فیشی رفتند.»

«به گاو و گوسفند کسی کاری نداره؟»

«به مالت نناز که به یک شب بنده، به حسنت نناز که به یک تب بنده.»

«به ماه میگه تو در نیا من در میام.»

«به مرغشان کیش نمی‌شه گفت.»

«به مرگ می‌گیره تا به تب راضی بشه.»

«به هرکجا که روی آسمان همین رنگه.»

«به یکی گفتند: بابات از گرسنگی مُرد. گفت: داشت و نخورد؟»

«به یکی گفتند: سرکه هفت‌ساله داری؟ گفت: دارم و نمی‌دم، گفتند: چرا؟ گفت: اگر می‌دادم هفت ساله نمیشد.»

«بیله دیگ، بیله چغندر.»

«بین همه پیامبرها جرجیس انتخاب کرده»

«از ترس عقرب جراره به نیش مار غاشیه پناه بردن»

پ

«پا را به اندازه گلیم باید دراز کرد.»

«پای خروستو ببند، به مرغ همسایه هیز نگو.»

«پایین‌پایین‌ها جاش نیست، بالابالاها راش نیست.»

«پز عالی، جیب خالی.»

«پس از چهل سال چارواداری، الاغ خودشو نمی‌شناسه.»

«پس از قرنی شنبه به نوروز میافته.»

«پستان مادرش را گاز گرفته.»

«پسرخاله دسته دیزی.»

«پسر زائیدم برای رندان، دختر زائیدم برای مردان، موندم سفیل و سرگردان.»

«پسر کو ندارد نشان از پدر// تو بیگانه خوانش نخوانش پسر.»

«پشت تاپو بزرگ شده.»

«پنج انگشت برادرند، برابر نیستند.»

«پوست خرس نزده می‌فروشه.»

«پول است نه جان است که آسان بتوان داد.»

«پول پیدا کردن آسونه، اما نگهداریش مشکله.»

«پول حرام، یا خرج شراب شور میشه یا شاهد کور.»

«پولدارها به کباب، بی‌پولها به بوی کباب.»

«پول ما سکه عُمَر داره.»

«پیاده شو با هم راه بریم.»

«پیاز هم خودشو داخل میوه‌ها کرده.»

«پی خر مرده میگرده که نعلش را بکنه.»

«پیراهن بعد از عروسی برای گل منار خوبه.»

«پیرزنه دستش به درخت گوجه نمی‌رسید، می‌گفت: ترشی بمن نمی‌سازه.»

«پیش از آخوند منبر نرو.»

«پیش‌ رو خاله، پشت سر چاله.»

«پیش قاضی و معلق بازی.»

ت

«تا ابله در جهانه، مفلس درنمی‌مانه.»

«تابستون پدر یتیمونه.»

«تا پریشان نشود کار به سامان نرسد.»

«تا تریاق از عراق آرند، مار گزیده مرده باشد.»

«تا تنور گرمه نون‌و بچسبون.»

«تا تو فکر خر بکنی ننه، منو در بدر می‌کنی ننه.»

«تا چراغ روشنه جونورها از سوراخ میان بیرون.»

«تا شغال شده بود به چنین سوراخی گیر نکرده بود.»

«تا کرکس بچه‌دار شد، مردار سیر نخورد.»

«تا گفته‌ای غلام توام، می‌فروشنت.»

«تا گوساله گاو بشه، دل مادرش آب می‌شه.»

«تا مار راست نشه توی سوراخ نمی‌ره.»

«تا نازکش داری نازکن، نداری پاهاتو دراز کن.»

«تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها.»

«تا نباشد چوب تر فرمان نبرند گاو وخر.»

«تا هستم به ریش تو بستم.»

«تب تند عرقش زود در میاد.»

«تخم‌مرغ دزد، شتر دزد می‌شه.»

«تخم نکرد، وقتی هم کرد توی کاهدون کرد.»

«ترب هم جزء مرکبات شده.»

«ترتیزک خریدم قاتق نونم بشه، قاتل جونم شد.»

«تره به تخمش می‌ره، حسنی به باباش.»

تعارف آب حمام.

معنا: تعارف شاه عبدالعظیمی . (امثال و حکم دهخدا)؛ دعوت کردن کسی را به چیزی بی ارزش چون آب خزینه  حمام را  به تازه وارد اهداء کردن

«تعارف شاه عبدالعظیمی است.»

(معنا: این که بزبان گوید بمنزل من آیید یا فلان متاع از شماباشد و از دل راضی نیست) . (امثال و حکم دهخدا)

«تعارف آمد و نیامد دارد

معنا: «اگر گمان کرده بودیدکه او احسان شما را نمی پذیرد بر خلاف پذیرفت . (امثال و حکم دهخدا). و این مثل را در  موردی زنند که خواننده و دعوت کننده بدروغ و ریا چیزی را به اصرار هدیه میکنند یا دعوتی را پیشنهاد می نماید بگمان آن  که دعوت شونده از قبول آن سر باز خواهد زد ولی در عمل خلاف این فکر پیش آید.»

«تغاری بشکند ماستی بریزد// جهان گردد به کام کاسه لیسان.»

«تف سر بالا، بر می‌گرده به ریش صاحبش.»

«تلافی غوره رو سر کوره در میاره.»

«تنبان مرد که دو تا شد به فکر زن دوم می‌افته.»

«تنبل مرو به سایه، سایه خودش می‌آیه.»

«تنها به قاضی رفته خوشحال برمی‌گرده.»

«تو از تو، من از بیرون.»

«تو بگو ف من میگم فرحزاد.»

«توبه گرگ مرگه.»

«تو که نی‌زن بودی چرا آقا دائیت از حصبه مرد.»

«تومون خودمونو می‌کشه، بیرونمون مردم را.»

«توی دعوا نون و حلوا خیر نمی‌کنند.»

ث

ثنای خویش گفتن بود از تهی‌میانی» (پس از این‌همه مناقب، خجلم خجل پشیمان که...) نظامی

ثوابت باشد ای دارای خرمن// اگر رحمی کنی بر خوشه‌چینی» حافظ

«ثواب راه به‌خانه صاحب خود می‌برد.»

ج

«جا تره و بچه نیست.»

«جاده دزد زده تا چهل روز امنه.»

«جای سوزن انداختن نیست.»

«جایی نمی‌خوابه که آب زیرش بره.»

«جایی که میوه نیست چغندر، سلطان مرکباته.»

«جلوی آب رودخانه را می شود گرفت، جلوی حرف (دهن) مردم را نه.»

«جواب ابلهان خاموشیست.»

«جواب‌های، هویه.»

«جوانی کجائی که یادت بخیر.»

«جوجه را آخر پائیز می‌شمرند.»

«جوجه همیشه زیر سبد نمی‌مونه.»

«جو دادن خر تو کتل (کوتل) فایده نداره.»

«جون به عزرائیل نمی‌ده.»

«جهود، دعاش را آورده.»

«جیبش تار عنکبوت بسته.»

«جیگر جیگره، دیگر دیگره.»

«جهان دیدن به از جهان خوردن است.»

چ

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند.

«چار دیواری اختیاری.»

«چاقو دسته خودشو نمیبره.»

«چاه‌کن همیشه ته چاهه.»

«چاه مکن بهر کسی، اول خودت، دوم کسی.»

«چاه نکنده منار دزدیده.»

«چرا توپچی نشدی.»

«چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.»

«چراغی را که ایزد برفروزد هر آنکس پف کند ریشش بسوزد.»

«چشیده خور بدتر از میراث خوره.»

«چشم داره نخودچی، ابرو نداره هیچی.»

«چشمش آلبالو گیلاس می‌چینه.»

«چشمش هزار کار میکنه که ابروش نمیدونه.»

«چغندر گوشت نمیشه، دشمنم دوست نمیشه.»

«چنار در خونه‌شونو نمی‌بینه.»

«چنین است رسم سرای درشت»

«چوب خدا صدا نداره، هر کی بخوره دوا نداره.»

«چوب دو سر طلاست.»

«چوب را که برداری، گربه دزده فرار میکنه.»

«چوب معلم گله، هر کی نخوره خله.»

چو به گشتی، طبیب از خود میازار// چراغ از بهر تاریکی نگه‌دار.» (...که بیماری توان بودن دگر بار) سعدی

«چو دخلت نیست خرج آهسته‌تر کن// که می‌گویند ملاحان سرودی

اگر باران به کوهستان نبارد   // به سالی دجله گردد خشک رودی

«چه خوشست دوشاب فروشی، هیچ‌کس نخرد خودت بنوشی.»

«چه عزائیست که مرده‌شور هم گریه می‌کنه.»

«چه علی خواجه، چه خواجه علی.»

چه مردی بود کز زنی کم بود.» (چو از راستی بگذری خم بود...) عنصری

«چیزی که شده پاره، وصله ور نمی‌داره.»

«چیزی که عوض‌داره گله‌نداره.»

ح

«حسنی به مکتب نمی‌رفت وقتی می‌رفت جمعه می‌رفت.»

«حرف حق تلخ است.»

«حرف ٫حرف می اره .اسمان برف می اره»

«حوضی که ماهی نداره قورباغه سالاره»

«حرف راست رو از بچه بشنو»

«حرفا میزنه از دهنش گنده تر»

«حرف بد تا لحد با آدمه»

«حرف راست را باید اول مزه مزه کرد،بعد زد»

«حرف راست قسم نمی خواهد»

«حساب حسابه٬کاکا برادر»

«حسود هرگز نیاسود»

«حق گرفتنیه نه نشستنی.حق گرفتنیه نه دادانی»

«حکیم بری دوا میده.ملا بری دعا میده»

«حمومک مورچه داره.بشین و پاشو»

«حلوای عزا را هم زدن»

خ

«خار را در چشم دیگران می‌بینه و تیر را در چشم خودش نمی‌بینه.»

«خاشاک به گاله ارزونه، شنبه به جهود.»

خاک خور و نان بخیلان مخور.» ((خار نه‌ای زخم ذلیلان مخور...)) نظامی

«خاک کوچه برای باد سودا خوبه.»

«خال مه‌رویان سیاه و دانه فلفل سیاه// هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا؟»

«خاله‌ام زائیده، خاله‌زام هو کشیده.»

«خاله را می‌خواهند برای درز و دوز و گرنه چه خاله چه یوز.»

«خاله سوسکه به بچه‌اش میگه: قربون دست و پای بلوریت.»

«خانه‌ای را که دو کدبانوست، خاک تا زانوست.»

«خانه اگر پر از دشمن باشه بهتره تا خالی باشه.»

«خانه خرس و بادیه مس؟»

«خانه داماد عروسیست، خانه عروس هیچ ‌خبری نیست.»

خانه دوستان بروب و در دشمنان مکوب.» سعدی

«خانه قاضی گردو بسیاره اما شماره داره.»

«خانه کلیمی نرفتم وقتی هم رفتم شنبه رفتم.»

«خانه نشینی بی‌بی از بی‌چادریست.»

«خانه همسایه آش می‌پزند بمن چه؟»

«خدا به آدم گدا، نه عزا بده نه عروسی.»

«خدا برف را به اندازه بام میده.»

«خدا جامه می‌دهد کو اندام؟ نان می‌دهد کو دندان؟»

«خدا خر را شناخت، شاخش نداد.»

«خدا داده بما مالی، یک خر مانده سه تا نالی (نعلی).»

«خدا دیرگیره، اما سخت‌گیره.»

«خدا را بنده نیست.»

«خدا روزی‌رسان است، اما اِهنی هم می‌خواد.»

«خدا سرما را بقدر بالاپوش میده.»

«خدا شاه‌دیواری خراب کنه که این چاله‌ها پر بشه.»

«خدا گر ببندد زحکمت دری// به‌رحمت گشاید در دیگری.»

«خدا میان دانه گندم خط گذاشته.»

«خدا می‌خواهد بار را به منزل برساند من نه، یک خر دیگه.»

«خدا نجار نیست اما در و تخته رو خوب بهم می‌ندازه.»

«خدا وقتی بخواد بده، نمیپرسه تو کی هستی؟»

«خدا وقتی‌ها میده، ور ور جماران هم،ها میده.»

«خدا همه چیز را به یک بنده نمی‌ده.»

«خدا همونقدر که بنده بد داره، بنده خوب هم داره.»

«خدایا آنکه را عقل دادی چه ندادی و آنکه را عقل ندادی چه دادی؟» ~ خواجه عبدالله انصاری

«خدا یه عقل زیاد بتو بده یه پول زیاد بمن.»

«خر، آخور خود را گم نمیکنه.»

«خراب بشه باغی که کلیدش چوب مو باشه.»

خر، ار جل اطلس بپوشد خر است.» (نه منعم به مال از کسی بهتر است...) سعدی

«خر است و یک کیله جو.»

«خر از لگد خر ناراحت نمیشه.»

«خر باربر، به که شیر مردم در.»

«خر به بوسه و پیغام آب نمی‌خوره.»

«خربزه شیرین مال شغاله.»

«خربزه که خوردی باید پای لرزش هم بشینی.»

«خربزه میخواهی یا هندوانه: هر دو وانه.»

«خر بیارو باقلا بار کن.»

«خر، پایش یک بار به چاله میره.»

«خرج که از کیسه مهمان بود// حاتم طایی شدن آسان بود.»

«خر چه داند قیمت نقل و نبات؟»

«خر خالی یرقه میره.»

«خر، خسته؛ صاحب خر، ناراضی.»

«خر خفته جو نمی‌خوره.»

«خر دیزه‌است، به مرگ خودش راضی است تا ضرر به صاحبش بزنه.»

«خر را با آخور می‌خوره، مرده را با گور.»

«خر را جایی می‌بندند که صاحب خر راضی باشه.»

«خر را که به عروسی می‌برند، برای خوشی نیست برای آبکشی است.»

«خر را گم کرده پی نعلش میگرده.»

«خر، رو به طویله تند میره.»

«خر سواری را حساب نمیکنه.»

«خرس، تخم میکنه یا بچه؟ از این دم بریده هر چی بگی برمیاد.»

«خرس شکار نکرده رو پوستشو نفروش.»

«خر، سی شاهی، پالون دوزار.»

«خر کریم را نعل کردن.»

«خر که جو دید، کاه نمیخوره.»

«خر، که علف دید گردن دراز میکنه.»

«خر گچ‌کش روز جمعه از کوه سنگ میاره.»

«خر لخت را پالانشو بر نمیدارند.»

«خر ما از کرگی دم نداشت.»

«خر ناخنکی صاحب سلیقه می‌شود.»

«خروار نمکه، مثقال هم نمکه.»

«خر وامانده معطل چشه.»

«خروسی را که شغال صبح میبره بگذار سر شب ببره.»

«خر، همان خره پالانش عوض شده.»

«خرسواری بلد نیست، سواره اسب میشه»

«خریت ارث نیست بهره خداداده‌س.»

«خری که از خری وابمونه باید یال و دمشو برید.»

«خوشبخت آنکه خورد و کِشت، بدبخت آنکه مرد و هِشت.»

«خواب پاسبان، چراغ دزده.»

«خنده‌کردن دل خوش میخواد و گریه‌کردن سر و چشم.»

«خواست زیر ابروشو برداره، چشماشو کور کرد.»

«خواهر شوهر، عقرب زیر فرشه.»

«خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.»

«خودتو خسته ببین، رفیقتو مرده.»

«خودشو نمیتونه نگهداره چطور منو نگه میداره؟»

«خود گویی و خود خندی، عجب مرد هنرمندی.»

«خودم کردم که لعنت بر خودم باد.»

«خوردن خوبی داره، پس دادن بدی.»

«خوشا به حال کسانی که مردند و آواز ترا نشنیدند.»

«خوشا چاهی که آب از خود بر آرد.»

«خوش بود گر محک تجربه آید به میان// تا سیه‌روی شود هرکه در او غش باشد»

«خوش زبان باش در امان باش.»

«خولی بکفم به که کلنگی بهوا.»

«یک ده آباد به از صد شهر خراب.»

«خونسار است و یک خرس.»

«خر در خانه صاحبش را می‌شناسد.»

«خیک بزرگ، روغنش خوب نمیشه.»

د

«دادن به دیوانگی گرفتن به عاقلی.»

«دارندگی‌ست و برازندگی.»

«داری طرب کن، نداری طلب کن.»

«داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حسابه.»

«دانا داند و پرسد نادان نداند و نپرسد.»

«دانا گوشت می‌خورد نادان چغندر.»

«دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه// هر دو جانسوز است اما این کجا و آن کجا»

«دایه از مادر مهربان‌تر را باید پستان برید.»

«دختر تنبل، مادر کدبانو را دوست داره.»

«دختر می‌خواهی مامش را ببین، کرباس می‌خواهی پهناش را ببین.»

«دختری که مادرش تعریف بکنه برای آقادائیش خوبه.»

«در بیابان گرسنه را شلغم پخته به ز نقره خام.»

«در بیابان لنگه کفش‌کهنه، نعمت خداست.»

«در پس هر گریه آخر خنده‌ایست.» (...مرد آخربین مبارک بنده‌ایست) مولوی

«در جنگ، حلوا تقسیم نمی‌کنند.»

«در جوانی مستی، در پیری سستی، پس کی خدا پرستی؟»

«در جهان هرکس که دارد نان مفت// می‌تواند حرف‌های خوب گفت»

«در جهنم عقربی هست که از دستش به مار غاشیه پناه می‌برند.»

«در جیبش را تار عنکبوت گرفته‌است.»

«در چهل سالگی طنبور می‌آموزد در گور استاد خواهد شد.»

«در حوضی که ماهی نیست، قورباغه سپهسالاره.»

«در خانه‌ات را ببند همسایه تو دزد نکن.»

«در خانه اگر کس است یک‌حرف بس است.»

«در خانه بیعاره‌ها نقاره می‌زنند.»

«در خانه مور، شبنمی طوفانست.»

«در خانه هرچه، مهمان هرکه.»

«درخت اگر متحرک شدی ز جای بجای// نه جور اره کشیدی و نی جفای تبر» انوری

«درخت پربار، سنگ می‌خوره.»

«درخت تو گر بار دانش بگیرد// به زیر آوری چرخ نیلوفری را» ناصرخسرو

«درخت کاهلی بارش گرسنگی است.»

«درخت کج جز به آتش راست نمی‌شه.»

«درخت گردکان به‌این بزرگی، درخت خربزه الله‌اکبر.»

«درخت هر چه بارش بیش‌تر شود، افتاده‌تر شود.»

«درد دل خودم کم بود، این‌هم غرغر همسایه.»

«درد، کوه کوه میاد، مومو میره.»

«در دروازه را میشه بست، اما در دهن مردمو نمیشه بست.»

«در دنیا همیشه به یک پاشنه نمی‌چرخه.»

«در دنیا یه خوبی می‌مونه یه بدی.»

«در دیزی وازه، حیای گربه کجا رفته.»

«در زمستان، الو، به از پلوه.»

«در زمستان یه جل بهتر از یه دسته گل.»

«درزی در کوزه افتاد.»

«در زیر این گنبد آبنوسی، یک‌جا عزاست یک‌جا عروسی.»

«درس ادیب اگر بود زمزمه محبتی// جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را» نظیری نیشابوری

«در شهر کورها یه چشمی پادشاست.»

«در شهر نی‌سواران باید سوار نی شد.»

«در عفو لذتیست که در انتقام نیست.»

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست.» حافظ

در کف شیر نر خونخواره‌ای// غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟» مولوی

در کف هریک اگر شمعی بدی// اختلاف از گفت‌شان بیرون شدی» مولوی

«در مجلس خود راه مده همچو منی را// کافسرده‌دل افسرده کند انجمنی را»

درم داران عالم را کرم نیست// کریمان را بدست اندر درم نیست» سعدی

«در مسجده، نه کندنیست نه سوزوندنی.»

«در نمک ریختن توی دیگ باید به مرد پشت کرد.»

«درویش از ده رانده، ادعای کدخدایی کند.»

«درویش مومیایی، هی میگی و نمیایی.»

«درویش را گفتند: در دکانتو ببند دهنشو هم گذاشت.»

«در، همیشه به یک پاشنه نمی‌گرده.»

«در هفت آسمان یک ستاره نداره.»

«دزد، آب گرون می‌خوره.»

«دزد بازار آشفته می‌خواهد.»

«دزد باش و مرد باش.»

«دزد به یک راه می‌رود، صاحب مال به هزار راه.»

«دزد حاضر و بز حاضر.»

«دزد نگرفته پادشاهه .»

«دزد ناشی به کاهدون میزنه.»

«دزدی آنهم شلغم؟»

«دزدی که نسیم را بدزدد دزد است.»

«دست از سر کچل ما بردار.»

دست بالای دست بسیار است.» (در جهان پیل مست بسیار است ...) سعدی

«دست به دنبک هر کی بزنی صدا میده.»

«دست بریده قدر دست بریده را میدونه.»

«دست بشکند در آستین، سر بشکند درکلاه.»

دست بیچاره چون بجان نرسد// چاره جز پیرهن دریدن نیست» سعدی

«دست بی‌هنر کفچه گدائیست.»

«دست پشت سر نداره.»

«دست پیش را گرفته که پس نیفته.»

«دستت چربه، بمال سرت.»

«دستت چو نمی‌رسد به بی‌بی// دریاب کنیز مطبخی را»

«دستت چو نمی‌رسد به کوکو، خشکه پلو را فرو کو.»

«دست‌تنگی بدتر از دلتنگی است.»

«دست خالی برای تو سر زدن خوبه.»

«دست در کاسه و مشت در پیشانی.»

«دست، دست را میشناسه.»

«دست دکاندار تلخ است.»

«دست راست را از چپ نمیشناسه.»

«دستش به خر نمیرسه پالانش را می‌زند.»

«دستش به دم گاو بند شده.»

«دستش به عرب و عجم بند شده‌است.»

«دستش به دهنش میرسه.»

«دستش در کیسه خلیفه‌است.»

«دستش به گوشت نمیرسه میگه پیف پیف بو میده.»

«دستش را به کمرش گرفته که از بیگی نیفته.»

«دستش شیره‌ایست یا دستش چسبناک است.»

«دستش را توی حنا گذاشت.»

«دستش را توی پوست گردو گذاشت.»

«دست شکسته به کار میره، دل شکسته بکار نمیره.»

«دست شکسته وبال گردنه.»

«دستش نمک نداره.»

«دست کار دلو نمیکنه و دل کار دستو نمیکنه.»

«دستش کجه.»

«دست که به چوب بردی گربه دزده حساب کار خودشو میکنه.»

«دست که بسیار شد برکت کم می‌شود.»

دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.» (پای ما لنگ است و منزل بس دراز) حافظ

«دست ننت درد نکنه.»

«دست و روت را بشور منم بخور.»

«دست و رویش را با آب مرده‌شور خانه شسته‌است.»

«دسته گل به آب داده.»

«دستی را که حاکم ببره خون نداره یا دیه نداره.»

«دستی را که نمیتوان برید باید بوسید.»

«دستی را که از من برید، خواه سگ بخورد خواه گربه.»

«دشمنان در زندان با هم دوست شوند.»

«دشمن دانا بلندت می‌کند// بر زمینت میزند نادان دوست»

دشمن دانا که غم جان بود// بهتر از آن دوست که نادان بود» نظامی

دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد.» (دانی که چه گفت زال با رستم گرد...) سعدی

«دعا خانه صاحبش را می‌شناسد.»

دعا کن الفبا بمیره یا دعا کن بابات بمیره» (...وگرنه معلم بسیار است).

«دعوا سر لحاف ملانصرالدین بود.»

«دلاک‌ها که بیکار می‌شوند سر هم را می‌تراشند.»

«دل بی‌غم دراین عالم نباشد// اگر باشد بنی‌آدم نباشد»

«دل سفره نیست که آدم پیش هرکس باز کنه.»

«دلش درو طاقچه نداره.»

«دلو همیشه از چاه درست در نمیاد.»

«دماغش را بگیری جانش در میاد.»

«دم خروس از جیبش پیداست.»

«دمش را توی خمره زده‌است.»

«دندون اسب پیشکشی را نمی‌شمارند.»

«دنده را شتر شکست، تاوانش را خر داد.»

«دنیا پس از مرگ ما، چه دریا چه سراب.»

«دنیا دمش درازه.»

«دنیا جای آزمایش است، نه جای آسایش.»

«دنیا، دار مکافاته.»

«دنیا را آب ببره او را خواب میبره.»

«دنیا را هر طور بگیری میگذره.»

«دنیایش مثل آخرت یزیده.»

«دنیا محل گذره.»

«دو تا در را پهلوی هم میگذارند برای اینست که به درد هم برسند.»

«دوتا گاو رو کنار هم ببندی ، همرنگ نشن هم خم میشن.»

«دو خروس‌بچه از یک مرغ پیدا می‌شوند، یکی ترکی می‌خونه یکی فارسی.»

«دود از کنده بلند میشه.»

«دود، روزنه خودشو پیدا میکنه.»

«دو دستماله میرقصه.»

«دور اول و بدمستی؟»

«دوری و دوستی.»

«دوست آنست که بگریاند؛ دشمن آنست که بخنداند.»

«دوست همه‌کس، دوست هیچ‌کس نیست.»

«دوستی به دوستی در، جو بیار زردآلو ببر.»

«دوستی دوستی از سرت می‌کنند پوستی؟»

دوصد گفته چو نیم کردار نیست.» (برزگی سراسر به‌گفتار نیست...) فردوسی

«دو صد من استخوان باید که صدمن بار بردارد.»

«دوغ در خانه ترش است.»

«دوغ و دوشاب در نظرش یکیست.»

«دو قرت و نیمش باقیه.»

 

«دو قرص نان اگر از گندم است و گر از جو// دوتای جامه اگر کهنه‌است و گر از نو

چهارگوشه دیوار خود به‌خاطر جمع      // که کس نگوید از این‌جا بخیز و آن‌جا رو

هزار مرتبه بهتر بنزد ابن‌ یمین      // زفر مملکت کی‌قباد و کی‌خسرو» ابن یمین

 

«ده انگشت را خدا برابر نیافریده.»

«ده، برای کدخدا خوبه و برادرش.»

ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.» سعدی

«دهنش آستر داره.»

«دهنش چاک و بست نداره.»

«دهنش لقّه.»

«دهن مردم را نمی‌شود بست.»

«دهنه جیبش را تار عنکبوت گرفته.»

«دیده می‌بینه، دل میخواد.»

«دیر آمده زود میخواد بره.»

«دیر زائیده زود میخواد بزرگ کنه.»

«دیشب همه شب کمچه زدی کو حلوا؟»

«دیگ به دیگ میگه روت سیاه، سه پایه میگه صل علی.»

«دیگران کاشتند ما خوردیم، ما می‌کاریم دیگران بخورند.»

«دیگ ملا نصرالدین است.»

«دیگی که واسه ما نمی‌جوشه سر سگ توش بجوشه.»

«دیوار حاشا بلنده.»

«دیوار موش داره، موش هم گوش داره.»

«دیواری از دیوار ما کوتاهتر ندیده.»

«دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید.»

ذ

ذات نایافته از هستی بخش// کی تواند که شود هستی بخش؟» عبدالرحمن جامی

ذره ذره کاندرین ارض و سماست// جنس خود را همچو کاه و کهرباست» مولوی

ذره ذره جمع گردد وانگهی دریا شود.» سعدی

ر

«راستی هیبت‌اللهی یا میخواهی منو بترسونی؟»

«راه دزد زده تا چهل روز امنه.»

«راه دویده، کفش دریده.»

«رحمت به کفن دزد اولی.»

«رخت دو جاری را در یک طشت نمیشه شست.»

«رستم است و یکدست اسلحه.»

«رستم در حمام است.»

«رستم صولت و افندی پیزی.»

رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت.» ((نریخت درد می‌ومحتسب زدیر گذشت ...)) آصفی هروی

«رطب خورده منع رطب چون کند.»

«رفت زیر ابروش را برداره چشمش را هم کور کرد.»

«رفت به‌نان برسه به‌جان رسید.»

«رفتم ثواب کنم کباب شدم.»

«رفتم خونه خاله دلم واشه، خاله خسبید دلم پوسید.»

«رفتم شهر کورها، دیدم همه کور، من هم کور.»

«رقاصه نمی‌تونست برقصه میگفت زمین کجه.»

«رنگم ببین و حالمو نپرس.»

«روبرو خاله و پشت سر چاله.»

«روده بزرگه روده کوچیکه رو خورد.»

«روز از نو، روزی از نو.»

«روز گار آئینه را محتاج خاکستر کند.»

«روزگار است اینکه گه عزت دهد گه خوار دارد// چرخ بازی‌گر از این بازی‌چه‌ها بسیار دارد» قائم‌مقام فراهانی

«روزه خوردنشو دیدم، ولی نماز کردنش را ندیده‌ام.»

«روزی به قدمه.»

«روزی گربه دست زن شلخته‌است.»

«روضه‌خوان پشمه چال است.»

«روغن چراغ ریخته وقف امامزاده.»

«روغن روی روغن میره، بلغور، خشک میمونه.»

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز// تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی» عبید زاکانی

«روی گدا سیاهه ولی کیسه‌اش پره.»

«ریسمان سوخت و کجیش بیرون نرفت.»

«ریش و قیچی هر دو در دست شماست.»

ز

ز آب خرد، ماهی خرد خیزد// نهنگ آن به که با دریا ستیزد» سعدی

زاغم زد و زوغم زد، پس مانده کلاغ کورم زد.» (زوغم زد و زاغم زد، پس مانده کلاغم زد!)

زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم// به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم» سعدی

«زبان خر را خلج می‌دونه.»

«زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون می‌آورد.»

زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد.» (به‌پای شمع شنیدم زقیچی پولاد...) امیرخسرو دهلوی

«زبان گوشت است به هر طرف که بچرخانی می‌چرخه.»

«زخم زبان از زخم شمشیر بدتره.»

«زدی ضربتی ضربتی نوش کن.»

«زردآلو را می‌خورند برای هسته‌اش.»

«زرنگی زیاد فقر می‌آره.»

«زرنگی زیاد مایه جوانمرگیست.»

ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است» (دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است...)) سعدی

«زعفران که زیاد شد بخورد خر می‌دهند.»

«زکات تخم مرغ یک پنبه‌دونه‌است.»

زمانه‌ایست که هر کس بخود گرفتار است» (تو هم در آینه حیران حسن خویشتنی...) آصفی هروی

«زمانه با تو نسازد، تو با زمانه بساز.»

«زمستان رفت و رو سیاهی به زغال موند.»

«زن آبستن گل می‌خوره اما گل داغستان.»

«زن از غازه سرخ رو شود و مرد از غزا.»

«زن بلاست، اما الهی هیچ خانه‌ای بی‌بلا نباشه.»

زن بیوه را برای میوه‌اش می‌خواهند.» ((یعنی برای ثروتش))

«زن تا نزائیده دلبره، وقتیکه زائید مادره.»

«زن جوان را تیری به پهلو نشیند به که پیری.»

«زن راضی، مرد راضی، گور پدر قاضی.»

«زن سلیطه سگ بی‌قلاده‌است.»

«زنگوله پای تابوت.»

«زن نجیب گرفتن آسونه، ولی نگهداریش مشکله.»

«زنی که جهاز نداره، اینهمه ناز نداره.»

زورش به خر نمیرسه پالونش را برمی‌داره.» (...پالونش را می‌زنه)

«زور داری، حرفت پیشه.»

«زور دار پول نمی‌خواد، بی‌زور هم پول نمی‌خواد.»

«زهر طرف که شود کشته، سود اسلام است.»

«زهر به دندان مالیده»

معنا: یعنی بدزبان و بیهده گو است.

«زیراندازش زمین است و رواندازش آسمون.»

«زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن.»

«زیر دمش سست است.»

«زیر سرش بلنده.»

«زیر شالش قرصه.»

«زیر کاسه نیم‌کاسه ایست.»

«زیره به کرمان می‌بره.»

س

«سال به دوازده ماه ما می‌بینیم یکدفعه هم تو ببین.»

«سال به سال دریغ از پارسال.»

«سالها میگذره تا شنبه به نوروز بیفته.»

«سالی که نکوست از بهارش پیداست.»

«سبوی خالی را به سبوی پر مزن.»

«سبوی نو آب خنک دارد.»

«سبیلش آویزان شد.»

«سبیلش را باید چرب کرد.»

«سپلشت آید و زن زاید و مهمان عزیزم ز درآید.»

«سخن خودتو کجا شنیدی، اونجا که حرف مردمو شنیدی.»

«سر بریده سخن نگوید.»

«سر بزرگ بلای بزرگ داره.»

«سر بشکنه در کلاه، دست بشکنه در آستین.»

«سر بی‌صاحب میتراشه.»

«سر بی‌گناه، پای دار میره اما بالای دار نمیره.»

«سر پیازی یا ته پیاز؟»

«سر پیری و معرکه‌گیری.»

«سر تراشی را از سر کچل ما میخواد یاد بگیره.»

«سر حلیم روغن میرود.»

«سر خر باش، صاحب زر باش.»

«سر را با پنبه میبرد.»

«سر را قمی می‌شکنه تاوانش را کاشی میده.»

«سر زلف تو نباشد سر زلف دگری.»

«سرش از خودش نیست.»

«سرش به تنش زیادی میکنه.»

«سرش به کلاش میارزه.»

«سرش بوی قورمه سبزی میده.»

«سرش توی حسابه.»

«سرش توی لاک خودشه.»

«سرش جنگه اما دلش تنگه.»

«سرش را پیراهن هم نمیدونه.»

«سر قبری گریه کن که مرده توش باشه.»

«سر کچل را سنگی و دیوانه را دنگی.»

«سر کچل و عرقچین.»

«سرکه مفت از عسل شیرین‌تره.»

«سرکه نقد بهتر از حلوای نسیه‌است.»

سر که نه در راه عزیزان بود// بار گرانیست کشیدن بدوش» سعدی

«سر گاو توی خمره گیر کرده.»

«سرگنجشکی (کله‌گنجشکی) خورده.»

«سر گنده‌اش زیر لحافه.»

«سرم را می‌شکنه نخودچی جیبم می‌کنه.»

«سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی// که ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی.»

«سرنا را از سر گشادش میزنه.»

«سرناچی کم بود یکی هم از غوغه اومد.»

«سر و ته یک کرباسند.»

«سری را که درد نمی‌کند دستمال مبند.»

سری که عشق ندارد کدوی بی‌بار است.» (لبی که خنده ندارد شکاف دیوار است) ...

«سزای گرانفروش نخریدنه.»

«سسک هفت تا بچه میآره یکیش بلبله.»

«سفره بی‌نان جله، کوزه بی‌آب گله.»

«سفره نیفتاده (نینداخته) بوی مشک میده.»

«سفره نیفتاده یک عیب داره؛ سفره افتاده هزار عیب.»

«سفید سفید صدتومن، سرخ و سفید سیصدتومن، حالا که رسید به سبزه هرچی بگی میارزه.»

«سقش سیاه است.»

«سگ بادمش زیر پاشو جارو می‌کنه.»

«سگ باش، کوچک خونه نباش.»

«سگ پاچه صاحبش را نمیگیره.»

«سگ چیه که پشمش باشه.»

«سگ در حضور به از برادر دور.»

«سگ در خانه صاحبش شیره.»

«سگ داد و سگ توله گرفت.»

«سگ را که چاق کنند هار میشه.»

«سگ زرد برادر شغاله.»

«سگست آنکه با سگ رود در جوال.»

«سگ سفید ضرر پنبه‌فروشه.»

«سگ سیر دنبال کسی نمیره.»

«سگش بهتر از خودشه.»

«سگ که چاق شد گوشتش خوراکی نمیشه.»

«سگ گر و قلاده زر؟»

«سگ ماده در لانه، شیر است.»

«سگ نازی آباده، نه خودی میشناسه نه غریبه.»

«سگ نمک‌شناس به از آدم ناسپاس.»

«سگی به بامی جسته گردش به ما نشسته.»

«سگی که برای خودش پشم نمیکند برای دیگران کشک نخواهد کرد.»

«سگی که پارس کنه، نمیگیره.»

«سلام روستائی بی‌طمع نیست.»

«سنگ به در بسته میخوره.»

«سنگ بزرگ علامت نزدنه.»

«سنگ بنداز بغلت واشه.»

«سنگ خاله قورباغه را گرو میکشه.»

«سنگ روی سنگ بند نمی شه.»

«سنگ کوچک سر بزرگ را میشکنه.»

«سنگ مفت، گنجشک مفت.»

«سنگی را که نتوان برداشت باید بوسید و گذاشت.»

«سنگین برو، سنگین بیا!»

«سواره از پیاده خبر نداره، سیر از گرسنه.»

«سودا، به رضا، خویشی بخوشی.»

سودا چنان خوشست که یکجا کند کسی.» (دنیا و آخرت به نگاهی فروختیم) قصاب کاشانی

«سوداگر پنیر از شیشه می‌خوره.»

سودای نقد بوی مشک میده.»

سودای خام پختن .»

«سوراخ دعا را گم کرده.»

«سوزن، همه را میپوشونه اما خودش لخته.»

«سوسکه از دیوار بالا میرفت مادرش میگفت: قربون دست و پای بلوریت.»

«سهره (سیره) رنگ کرده را جای بلبل میفروشه.»

«سیب سرخ برای دست چلاق خوبه؟»

«سیب مرا خوردی تا قیامت ابریشم پس بده.»

«سیبی که بالا میره تا پائین بیاد هزار چرخ میخوره.»

«سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد.» (تعلیم معلم بکسی ننگ ندارد)

«سیلی نقد به از حلوای نسیه.»

ش

«شاگرد اتوکشم، سرد میارم حرفه، گرم میارم حرفه.»

«شاه می‌بخشه شیخ علیخان نمی‌بخشه.»

«شاه می‌بخشه ولی شاه قلی نمی‌بخشه.»

«شاهنامه آخرش خوشه.»

«شب دراز است و قلندر بیدار.»

«شب سمور گذشت و لب تنور گذشت.»

«شب عید است و یار از من چغندر پخته می‌خواهد// گمانش می‌رسد من گنج قارون زیر سر دارم»

«شبهای چهارشنبه هم غش می‌کنه.»

«شپش توی جیبش سه قاب بازی می‌کنه.»

«شپش توی جیبش منیژه خانومه.»

«شتر اگر مرده هم باشد پوستش بار خره.»

«شتر با بارش گم می شه.»

«شتر بزرگه زحمتش هم بزرگه.»

«شتر خوابیده‌اش هم بلندتر از خر ایستاده‌است.»

«شتر در خواب بیند پنبه دانه// گهی لف لف خورد گه دانه دانه»

«شتر دیدی ندیدی.»

«شتر را چه به علاقه‌بندی؟»

«شتر را گفتند: چرا گردنت کجه؟ گفت: کجام راسته.»

«شتر را گفتند: چکاره‌ای؟ گفت: علاقه‌بندم. گفتند: از دست و پنجه نرم و نازکت پیداست.»

«شتر را گم کرده پی افسارش می‌گرده.»

«شتر سواری دولا دولا نمی‌شه.»

«شتر که نواله می‌خواد گردن دراز می‌کنه.»

«شتر کجاش خوبه که لبش بده؟»

« شتر گاو پلنگ.»

«شتر مرد و حاجی خلاص.»

«شترمرغ را گفتند: بار بردار. گفت: من مرغم. گفتند: پرواز کن. گفت: من شترم.»

«شتر با پیغام آب نمی خورد»

«شراب مفت را قاضی هم می‌خوره.»

«شریک اگر خوب بود خدا هم شریک می‌گرفت.»

«شریک دزد و رفیق قافله.»

«شست پات توی چشمت نره.»

«شش ماهه به دنیا اومده.»

«شعر چرا می‌گی که توی قافیه‌اش بمونی؟»

«شغال بیشه مازندران را// نگیرد جز سگ مازندرانی»

«شغال، پوزش به انگور نمی‌رسه می‌گه ترشه.»

«شغال ترسو انگور خوب نمی‌خوره.»

«شغال که از باغ قهر کنه منفعت باغبونه.»

«شغالی که مرغ می‌گیره بیخ گوشش زرده.»

«شکمت گوشت نو بالا آورده.»

«شلوار نداره، بند شلوارش را می‌بنده.»

«شمر جلودارش نمی‌شه.»

«شنا بلد نیست زیر آبی هم می‌ره.»

«شنونده باید عاقل باشه.»

«شنیدی که زن آبستن گل می‌خوره اما نمی‌دونی چه گلی.»

«شوهر کردم وسمه کنم نه وصله کنم.»

«شوهرم شغال باشد، نونم در تغار باشد.»

شیر بی‌یال و اشکم که دید// اینچنین شیری خدا هم نافرید» مولوی

ص

«صابونش به جامه ما خورده.»

«صبر کوتاه خدا سی ساله.»

«صداش صبح در میاد.»

«صد پتک زرگر، یک پتک آهنگر.»

«صد تا گنجشک با زاق و زوقش نیم منه.»

«صد تا چاقو بسازه، یکیش دسته نداره.»

«صد تومن میدم که بچه‌ام یکشب بیرون نخوابه وقتی خوابید، چه یک‌شب چه هزار شب.»

«صد رحمت به کفن دزد اولی.»

«صد سال گدائی می‌کنه هنوز شب جمعه را نمی‌دونه.»

«صد سر را کلاه است و صد کور را عصا.»

«صد من پرقو یک مشت نیست.»

«صد موش را یک گربه کافیه.»

«صفراش به یک لیمو می‌شکنه.»

«صنار جیگرک سفره قلمکار نمی‌خواد.»

ض

«ضرب خورده جراحه.»

«ضرر را از هر جا جلوشو بگیری منفعته.»

«ضامن روزی بود روزی‌رسان.»

«ضرر به موقع بهتر از منفعت بی‌موقعه.»

«ضرر کارکن، کار نکردنه.»

ط

«طالع اگر اری برو دمر بخواب.»

طاووس را به نقش و نگاری که هست خلق// تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش» سعدی

«طبل تو خالیست.»

«طبیب بی‌مروت، خلق را رنجور می‌خواهد.»

«طشت طلا رو سرت بگیر و برو.»

«طعمه هر مرغکی انجیر نیست.»

« طلا که پاکه چه منتش به خاکه»

«طمع آرد به مردان رنگ‌زردی.»

«طمع پیشه را رنگ و رو زرده.»

«طمع را نباید که چندان کنی// که صاحب کرم را پشیمان کنی»

«طمع زیاد مایه جونم‌مرگی (جوانمرگی) است.»

«طمعش از کرم مرتضی‌علی بیشتره.»


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۱۵
فرهنگ و هنر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی