صنایع دستی و سوغات استان خراسان جنوبی
1. قالی : انواع قالی با نقوش سعدی، خشتی ( چهار فصل) ـ کله اسبی ـ ریزه ماهی و ...
2. قالیچه :انواع قالیچه با نقوش کاجی ـ جنگلی ـ گلدانی و ... در کاربردهای زیراندازـ کناره ـ پشتی و ...
3. گلیم :انواع گلیم و گلیمچه ـ جوال ـ چنته ( توبره ) - سفره آردی ـ نمکدان
4. جاجیم :انواع زیرانداز ـ روفرشی ـ روپشتی ـ دمپایی ـ کوسن ـ انواع کیف و ساک دستی
5. انواع پارچه های سنتی :احرامی بافی ـ برک بافی ـ حوله بافی ـ چادر شب ـ کرباس و ...
6. رودوزی های سنتی :سرمه دوزی ـ پیله دوزی ـ خامه دوزی ـ نقده دوزی ـ ابریشم دوزی و ...
7. البسه محلی :شامل لبـاس محلی عروس و دامـاد و لباس های محلی منـاطق روستـایی و عشایری استان
8. پای پوش های سنتی : گیوه بافی و گیوه دوزی و ساخت انواع چَپَت ـ چاروق ـ ساغری ـ گالش و ...
9. نمد مالی :ساخت انواع کلاه نمدی ـ کهنک ( کپنک ) ـ زیرانداز ـ پادری
10. ترکه بافی :ساخت انـواع سبـد ـ تگیـج و ... از شاخـه های سرخ بیـد ( مینـا ) و سافتـرگ ( بادام تلخ)
11. حصیربافی ( بوریا بافی) :ساخت انواع سبد ـ زنبیل ـ زیرانداز بوسیله الیاف درخت خرما و ساخت انواع سبد با استفاده از ساقه گندم ( پَخل )
12. خراطی :ساخت انواع پایه های چوبی میز ، مبل و صندلی ـ نی و قلیان و ...
3. سازهای سنتی : ساخت انواع تار ـ سه تار ـ سنتور ـ دو تار ـ دف و نی وتعمیر کلیه سازهای سنتی
14. سفالگری :ساخت انواع تنور سنتی ـ گلدان ـ کوزه ـ تقار – کاسه
15. چلنگری (آهنگری سنتی) :ساخت انواع ابزار آلات فلزی شامل : زنگوله ـ میخ طویله و ...
16. چاقو سازی
17. قفل سازی
18. علامت سازی
19. افزار فلزی ( اسلحه سازی و...)
20. مسگری :ساخت انواع دیگ های مسی ـ آفتابه لگن ـ انواع ظروف ـ ملاقه و کفگیر ـ آبپاش
21. حجاری ( سنگتراشی )
ساخت انواع سنگ قبر ـ هاون سنگی ـ دیزی و ...
22. گچبری سنتی :ساخت انواع مقرنس ـ یزدی بندی و ...
23. گروه پیشه های وابسته به صنایع دستی ابریشم کِشی ـ رنگرزی سنتی ـ رفوگری ـ نخ ریسی و دباغی سنتی
ظ
«ظالم پای دیوار خودشو میکنه.»
«ظالم دست کوتاه.»
«ظالم همیشه خانه خرابه.»
ظاهرش چون گور کافر پر حلل// باطنش قهر خدا عزوجل» مولوی
ع
«عاشقان را همه گر آب برد// خوبرویان همه را خواب برد» ایرجمیرزا
«عاشق بیپول باید شبدر بچینه.»
«عاشقم پول ندارم کوزه بده آب بیارم.»
«عاشقی سوزی داره،سی و سه پنج روزی داره.»
عاشقی پیداست از زاری دل// نیست بیماری چو بیماری دل» مولوی
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد.» حافظ
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است» سعدی
عاقبت جوینده یابنده بود.» مولوی
عاقبت گرگزاده گرگ شود// گرچه با آدمی بزرگ شود» سعدی
«عاقل به کنار آب تا پل میجست// دیوانه پا برهنه از آب گذشت»
«عاقل گوشت میخوره، بیعقل بادمجان.»
آ - الف - ب - پ - ت - ث - ج - چ - ح - خ - د - ذ - ر - ز - ژ - س - ش - ص - ض - ط - ظ - ع - غ - ف - ق - ک - گ - ل - م - ن - و - ه - ی
آ
«آب از دستش نمیچکه.»
«آب از سرچشمه گلآلوده.»
«آب از آب تکان نمیخوره.»
«آب از سرش گذشته.»
«آب از آب تکان نخورد.»
«آب پاکی را روی دستش ریخت.»
«آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم.»
«آب را گلآلود میکنه که ماهی بگیره.»
«آب را باید از سرچشمه بست.»
«آب زیر پوستش افتاده.»
«آب که یه جا بمونه، میگنده.»
«آبکش رو نگاه کن که به کفگیر میگه تو سه سوراخ داری.»
«آب که از سر گذشت، چه یک ذرع چه صد ذرع ـ چه یک نی چه صد نی.»
«آب که از سر گذشت، چه یک وجب چه صد وجب.»
«آب که سر بالا میره، قورباغه ابوعطا میخونه.»
«آب نمیبینه و گرنه شناگر قابلیه.»
«آبی از او گرم نمیشه.»
«آتش که گرفت، خشک و تر میسوزد.»
«آخر شاه منشی، کاهکشی است.»
«آدم، آ هست و دم.»
«آدم از کوچکی بزرگ میشود.»
«آدم بهکیسهاش نگاه میکند.»
«آدم پول پیدا میکند، پول، آدم را پیدا نمیکند.»
«آدم تنبل، عقل چهل وزیر داره.»
«آدم خودش بمیرد هوادارش نمیرد.»
«آدم خوش معامله، شریک مال مردمه.»
«آدم دانا به نیشتر نزند مشت»
«آدم دست پاچه، کار را دوبار میکنه.»
«آدم زنده، زندگی میخواد.»
«آدم زنده وکیل وصی نمیخواد.»
«آدم گدا، اینهمه ادا؟»
«آدم گرسنه، خواب نان سنگک میبینه.»
«آدم گرسنه، یاد پلوی عروسیش میافته.»
«آدم ناشی، سرنا را از سر گشادش میزنه.»
آردها مونو بیختیم، الکها مونو آویختیم.» (آرد خود را بیختیم، آردبیز را آویختیم). »
«آرزو بر جوانان عیب نیست.»
«آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» حافظ»
«آستین نو، پلو بخور»
«آسوده کسی که خر نداره// از کاه و جوش خبر نداره.»
«آسیاب به نوبت.»
«آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه.»
آشپز که دوتا شد، آش یا شوره یا بینمک.» (آشپز که دوتا شد ،آش یا شور میشه یا بینمک)»
«آش با جاش.»
«آش نخورده و دهن سوخته.»
«آش اینجا لواش اینجا کجا برم به از اینجا.»
«آش کشک خاله اته؛ بخوری پاته، نخوری پاته.»
«آفتابه خرج لحیمه.»
«آفتابه لگن هفت دست، ولی شام و ناهار هیچی.»
«آفتابه و لولهنگ هر دو یک کار میکنند، اما قیمتشان موقع گرو گذاشتن معلوم میشه.»
«آمدم ثواب کنم، کباب شدم.»
«آمد زیر ابروشو برداره، چشمش را کور کرد.»
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» شهریار
آنان که غنیترند، محتاجترند.» ~ سعدی
«آنچه دلم خواست نه آن شد// آنچه خدا خواست همان شد.»
«آنرا که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟»
«آنقدر بارکن که بکِشد، نه آنقدر که بکُشد»
«آنقدر بایست، تا علف زیر پات سبز بشه.»
«آنقدر سمن هست، که یاسمن توش گمه.»
«آنقدر مار خورده که افعی شده.»
«آن ممه را لولو برد.»
«آنوقت که جیکجیک مستانت بود، یاد زمستانت نبود؟»
یکی میگفت اشتر را که هی// از کجا میآیی ای فرخندهپی
گفت: از حمام گرم کوی تو // گفت: خود پیداست از زانوی تو
«آواز دهل شنیدن از دور خوشه.»
آه نداشت که با ناله سودا کند.» »
ضرب المثل گونهای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آنها نهفته است. بسیاری از این داستانها از یاد رفتهاند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست؛ بااینحال، در سخن بهکار میرود و بعنوان سخنان برجسته، روشن، پندآمیز و مستقل که در زبان مردم رایج است.
بازیهای سنتی ایران
در فرهنگ لغت فارسی، کلمه بازی برابر با سرگرمی، مشغولیت، تفریح، لعب، کار، ورزش و فریب آمده است. اما زیستشناسان، روانشناسان، جامعهشناسان و هنرمندان در مورد بازی نظرات، تعاریف و برداشتهای دیگری ارائه میدهند. زیستشناسان بر این باورند که علاقه انسان به بازی ریشه در کنجکاوی او نسبت به کشف و شناخت محیط اطراف دارد. روانشناسان نیاز انسان به بازی را نتیجه وجود انرژی مازادی میدانند که وی در خود نهفته دارد و جایی باید به مصرف برساند. در دیدگاه جامعهشناسی نیز بازی وسیلهای برای تمرین آدمی در زندگی اجتماعی تلقی شده است. در نهایت هنرمندان نیز بر این باورند که بازی هنری ناشی از فرهنگ و آداب و سنن هر جامعه است.
سوارکارى
در تمدنهاى دورهٔ باستان، از اسب بسیار استفاده مىشده و در جنگهاى باستان، هر یک از دو لشکر که اسب بیشترى در اختیار داشت و بهتر مىتوانست از آن استفاده کند، امکان بیشترى براى پیروزى داشت.
با اختراع چرخ و ارابه، وجود اسب اهمیت بیشترى یافت.
در نزد ایرانیان، اسب بهقدرى محترم بود که کلمهٔ اسب را بهنام خود مىافزودند، مانند اسامى تهماسب، گشتاسب، لهراسب و ... . بهدلیل همین اهمیت، اسب در زبان فارسى نامهاى مختلفى دارد، همچون: توسن، سمند، تکاور، بارگی، بادپا و ... .